ملیت :  ایرانی   -  قرن : 13 منبع : مشاهیر زنان ایرانی و پارسی گوی
1268 -1233 ق، فاطمه مشهور به زرین تاج و ملقب به زكیه و طاهره و مكنى به ام‏السلمه از زنان عالم، سخنور و شاعر. وى در خانواده‏اى روحانى و دانشمند به دنیا آمد. پدرش ملا صالح برغانى (1275 / 1270 ق)، از علماى قزوین و عموهایش ملا محمدتقى برغانى (1264 ق) مرجع تقلید و رئیس حوزه علمیه قزوین و ملا محمدعلى برغانى (حدود 1270 ق) از علماء و فضلاى قزوین بودند. همچنین مادرش، عمه‏اش ماه شرف خانم، دختر عمویش ام‏كلثوم برغانى و خواهرش ربابه از زنان دانشمند و عالم قزوین به شمار مى‏رفتند. وى از كودكى شروع به فراگرفتن خواندن و نوشتن كرد. مقدمات علوم اسلامى را نزد پدر آموخت و فقه و اصول و كلام و تفسیر را از نیز پدر و عمویش ملا محمدتقى فراگرفت. به دلیل هوش و استعداد فوق‏العاده‏اش مدارج ترقى را به سرعت پیمود. ملا محمدتقى كه مراتب فضل و كمال و هوش و استعداد او را دریافته بود وى را به عقد پسرش ملا محمد درآورد و فاطمه از او سه فرزند: دو پسر و یك دختر آورد. در آن زمان بازار جدال میان شیخیه، طرفداران شیخ احمد احسایى (1241 -1166 ق) و متشرعه گرم بود. ملا محمدتقى از مخالفان سرسخت شیخ احمد و شاگرد او سید كاظم رشتى (1259 -1212 ق) بود. پدرش گرچه در آغاز با شیخیه مخالفت مى‏كرد اما روش سكوت و اعتدال در پیش گرفت و عموى دیگرش، ملا محمدعلى از طرفداران شیخ احمد بود. قرةالعین توسط عمو و یا پسر خاله‏اش، ملا جواد، با عقاید و نوشته‏هاى شیخ احمد آشنا شد و به مسلك شیخیه گرایید و از طرفداران سید كاظم رشتى گردید. همین امر موجب بحث و جدل‏هاى زیاد خانوادگى مابین او و عمویش ملا محمدتقى و شوهرش ملا محمد گردید. این بحث‏ها كه بدون نتیجه بود به اختلاف خانوادگى انجامیده، قرالعین همسر و سه فرزندش را ترك كرد و به خانه پدر بازگشت و با سید كاظم رشتى در كربلا به مكاتبه پرداخت. سید كاظم نیز ضمن ارسال پاسخ‏هاى علمى، به وى لقب قرةالعین داد. چندى بعد قرةالعین باطنا براى دیدار سید كاظم و در ظاهر به عنوان زیارت كربلا با خواهر و شوهر خواهرش عازم آن شهر شد، اما وقتى به كربلا رسید ده روز بود كه سید كاظم وفات كرده بود. قرةالعین به منزل سید كاظم وارد شد و آنجا را محل درس و بحث خود قرار داد. برخى از شاگردان سید كاظم به قصد دیدار شخص مقصود و یا به اصطلاح خود، «شمس حقیقت» عازم سفر به اقصى و اكناف ایران شدند كه از جمله آنها ملاحسین بشرویه‏اى بود. قرةالعین نامه‏اى به او نوشت كه اگر به مقصود رسید او را نیز در جریان امر قرار دهد. در همین زمان بود كه سید على محمد باب (1266 -1235 ق) در شیراز ظهور كرد. ملاحسین در شیراز با باب ملاقات نمود و از مریدان او گردید و نامه قرةالعین را نیز به او نشان داد و باب هم وى را جزو حروف حى، یعنى هجده نفر مؤمنان اولیه، قرار داد. همزمان با رسیدن پاسخ‏نامه ملاحسین، ملاعلى بسطامى نیز كه از مریدان باب بود به كربلا رسید و قرةالعین از طریق آنها و نیز مطالعه كتاب احسن‏القصص، نخستین اثر باب، به او ایمان آورد و به تبلیغ وى پرداخت. تبلیغات او موجب اعتراض مردم و علماى كربلا گردید. علما وى را سب و تكفیر كردند و مردم نیز خانه سید كاظم را سنگباران نمودند. حاكم عراق او را به بغداد تبعید كرد و در خانه سید محمد شبل سكونت داد. او در بغداد براى علما و مردم از پشت پرده و براى مریدان خاص در حضور ایشان و بدون حجاب سخن مى‏گفت. این كار موجب حیرت و پرسش گروهى از بابیان گردید و در نامه‏اى ایرادات آنان را وارد ندانست و او را زنى پاك نامید و به او لقب «طاهره» داد. مدت اقامتش در بغداد دو ماه به طول انجامید و از راه كرمانشاه و همدان به همراه گروهى از مردان و زنان عرب و ایرانى بابى وارد قزوین شد. در كرمانشاه چهل روز توقف كرد و در این شهر به تبلیغ پرداخت و در همدان نیز نه روز تا یك ماه توقف نمود و در همه شهرها میان وى و هوادارانش از یك و علما و مردم نزاعو درگیرى صورت گرفت. پس از ورود به قزوین به خانه پدرش رفت و بار دیگر عمویش ملا محمدتقى با وى بحث و مجادله كرد اما این بار نیز او متقاعد نشد و نیز حاضر نگردید كه با همسرش زندگى كند و خود را مطلقه ساخت. حضور وى در قزوین موجب تشنج گردید. پس از چندى ملا محمدتقى توسط یكى از بابیان به شهادت رسید (1264 ق). بسیارى از مردم و بعدها مورخان شهادت او را به اشاره و دستور قرةالعین دانسته‏اند. به هر صورت وى و گروه دیگرى از بابیان دستگیر شدند و او در خانه حاكم قزوین زندانى گردید. قرةالعین در نامه‏اى به میرزا حسینعلى بهاءالله (1309 -1233 ق) كه در تهران مى‏زیست براى رهایى خود از زندان كمك خواست و پس از چندى میرزا حسینعلى نیز از میرزا هادى- از طایفه فرهادى قزوین كمك خواست و او نیز توسط زنان خانواده‏اش وى را از خانه حاكم قزوین ربوده و به تهران آورد. وى چند روز در خانه میرزا حسینعلى در تهران بود. سپس به همراه هم و گروهى از بابیان عازم خراسان شدند و در بدشت در نزدیكى شاهرود به مدت بیست و دو روز اجتماع كردند . اجتماع بدشت به دو منظور بود: اول، نجات باب از زندان ماكو؛ دوم تعیین تكلیف بابیه با اسلام و اعلام جدایى و مخالفت صریح آن با اسلام. موضوع دوم مساله بغرنجى بود و طرح آن جسارت فوق‏العاده مى‏طلبید و پیدا كردن راه عملى این منظور سخت مشكل مى‏نمود. قرةالعین داوطلب شد تا- به نوشته ذكایى بیضایى در تذكره شعراى قرن اول بهایى- «پرده از روى كار بردارند و حقیقت امر را آشكار سازند و استقلال شرع جدید را اعلان نمایند» (96 / 3). از اینرو در روزى كه همه بابیان گرد آمده بودند قرةالعین «ناگهان بدون حجاب، با آرایش و زینت به مجلس ورود كرد» (تذكره...، 98 / 3)، در میان بهت و حیرت بابیان اظهار داشت كه با ظهور قائم (باب) دیگر احكام اسلام منسوخ است و هر حكم و تكلیف و شریعتى كه باب بیاورد بر مؤمنان واجب خواهد گشت. پس تا آن هنگام روزگار فترت است و تكالیف شرعى از انسانها ساقط است. پس بیهوده زحمت نكشید، و در اموال و زنان یكدیگر شریك و سهیم باشید و در این قبیل امور، شما را عذابى نخواهد بود. وقتى اجتماع بدشت آئین جدید را پذیرفت و هیچ عملى از سوى آنان دیگر زشت و ناروا نبود، افتضاحاتى به بار آمد و اخبار آن در میان مردم به سرعت منتشر شد و مردم بدشت بناچار آنها را بیرون كردند. آن فضیحت‏ها به اندازه‏اى آشكار بود كه حاجى میرزا جانى، مورخ بابى نیز در كتاب نقطةالكاف مجبور به قبول نیمى از آن شده و مى‏نویسد: «خبر كیفیت بدشت قدرى راست و قدرى دروغ در آن صفحات مازندران شهرت یافته، هر كجا كه حضرات مى‏رفتند ایشان را به رسوایى هر چه تمامتر بیرون مى‏كردند» (ص 154). بابیان از بدشت به شاهرود رفتند و در بین راه قرةالعین و ملا محمدعلى بارفروش، ملقب به قدوس، در یك محمل نشستند. و در یكى از روستاهاى هزار جریب با هم به حمام رفتند و... مردم هزار جریب پس از اطلاع از این واقعه به بابیان حمله كردند، اموال آنها را به غارت برده و ایشان را از محل خود راندند. قرةالعین و میرزا حسینعلى از آنجا به سمت نور رفتند. در همین اثنا بود كه گروهى از بابیان در قلعه شیخ طبرسى موضع گرفتند و به زد و خورد با قواى دولتى پرداختند. قرةالعین درصدد برآمد تا به داخل قلعه رود اما توسط مردم دستگیر و به تهران فرستاده شد و در خانه میرزا محمود خان كلانتر تحت نظر قرار گرفت. به نوشته برخى منابع بابى وى در تمام طول جنگ طبرسى (شوال 1264- جمادى‏الثانى 1265 ق) در نواحى مازندران آشكار و پنهان مشغول تبلیغات بود و پس از پایان جنگ طبرسى در نور دستگیر شد. گرچه آمد و رفت به محل اقامت او شدیدا كنترل مى‏شد اما زنان بابى به طرق گوناگون و به عنوان رختشوى و غیره با او در ارتباط بودند. به نوشته برخى منابع، در مدتى كه او در تهران زندانى بود به خواهش ناصرالدین شاه قاجار (1313 -1264 ق) دو نفر از علماى معروف تهران براى نصیحت و متقاعد ساختن وى با او دیدار كردند، اما سودى نبخشید. پس از آنكه تعدادى از بابیان اقدام به ترور ناصرالدین شاه كردند (1268 ق) شاه دستور كشتن او را داد. مأموران قرةالعین را از خانه میرزا محمود خان تحویل گرفته و به باغ ایلخانى (محل فعلى بانك ملى ایران در خیابان فردوسى) برده وى را خفه نموده و در چاه متروكى انداختند و روى چاه را با خاك پوشاندند. قرةالعین طبع شعر و نویسندگى داشت. آثار قلمى متعددى به صورت شعر و نامه از وى به جا مانده است بخشى از مقالات و نامه‏هایش در بخش سوم كتاب ظهورالحق (تهران، 1322 ق) و بخشى دیگر در كتاب الكواكب الدریه فى ماثر البهائیه (مصر، 1342 ق) به چاپ رسیده است. اشعار زیادى به قرةالعین منسوب است اما بسیارى از آنها از ام‏هانى، عفت نسابه، عشرت شیرازى و صحبت لارى و... است زیرا به نوشت ذكایى بیضایى- «او هر كجا شعرى عرفانى مى‏یافت و یا جالب به نظرش مى‏رسید یادداشت و حفظ مى‏كرد و در مواقع مخصوص و حال انجذاب به آنها ترنم مى‏نمود و اشخاصى كه از نزدیكان وى آن اشعار را از او مى‏شنیدند و یا به خط او مى‏دیدند چون از ماخذ آنها اطلاعى نداشتند تصور مى‏كردند از آن خود اوست و لهذا در یادداشت‏هاى خود به نام او ضبط مى‏كردند.» پرتو بیضایى اشعار معروفى را كه به قرةالعین منسوب است اما از شعراى دیگر مى‏باشد در كتاب خود نمایانده است. به نوشته او قرةالعین دفتر شعرى شامل هفتاد و سه صفحه و بالغ بر چهارصد و هفتاد و پنج بیت شعر و در هشت قسمت یا منظومه داشته است كه دو قسمت از آن مربوط به شخصى به نام بهجت است. این دفتر از روى دفتر اصلى كه تاریخ شعبان سنه 1267 ق را داشته و به خط خود قرةالعین بوده در سال 1341 ق استنساخ شده است.[1] (ع. بخش 2) زرین‏تاج دختر محمدصالح قزوینى، از زنان فاضل (مقت. 1265 ه.ق) وى نخست پیرو شیخیه بود و از طرف آنان قرةالعین لقب یافت و پس از ظهور باب بدو گروید و در زمره‏ى 18 تن از نخستین گروندگان وى (حروف حى) درآمد. او در جنگ قلعه‏ى طبرس شركت كرد و سپس دستگیر شد و در تهران در باغ ایلخان به قتل رسید. (ح 1268 / 1264 -1232 ق)، نویسنده و شاعر، متخلص به طاهره. ملقب به زكیه و مشهرو به زرین تاج خانم و ام‏سلمه. وى در خانواده‏اى روحانى در قزوین به دنیا آمد و در محضر پدر و عموى خود، ملا محمد تقى برغانى، با مقدمات فقه، اصول و دیگر علوم اسلامى آشنا شد اما به بابیت گروید و دست از شوهر و فرزند كشید و با پدر شوهرش، شیخ محمد تقى برغانى، به مخالفت برخاست و چون شیخ به دست یكى از متعصبین بابیه كشته شد به تهران آمد و با بابیان همراه گردید و در راه تبلیغ این فرقه با علما و رجال به مجادله پرداخت. او در قضایاى بدشت شركت كرد و چنانكه نوشته‏اند بى‏حجاب بر مردم ظاهر گردید كه این امر نیز موجب تفرق و تشتت جماعت بابیه شد و بر اثر مخالفت مردم اجتماع بدشت بر هم خورد و قره‏العین به مازندران رفت و رد حركت به سوى تهران به دست قواى دولتى اسیر گردید و در خانه میرزا محمدخان كلانتر تحت نظر قرار گرفت. پس از سوءقصد بابیه به ناصرالدین‏شاه و كتشار بابیه وى نیز به امر عزیزخان سردار كل خفه و جسدش در چاه انداخته شد. قره‏العین شعر را نیكو مى‏سرود. آنچه از نوشته‏هاى پراكنده‏ى او بازمانده «مناجاتها و نامه‏ها» است. اشعارى هم كه به او نسبت داده شده پر از عبارات و اصطلاحات دینى است كه سخت تحت تأثیر آثار متقدمان از حمله مولانا جلال‏الدین و جامى قرار مى‏باشد.[2]